سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسی دانش که به گمراهیت می انجامد . [امام علی علیه السلام]
بابا الحوائج
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» امام عصر(عج) از تولد تا شهادت پدر گرامیشان

 تولد امام زمان (علیه السلام)

دوازدهمین پیشوای معصوم (ع)، حضرت حجة بن الحسن المهدی امام زمان (عج)، در نیمه شعبان سال 255 هجری در شهر سامّراء دیده به جهان گشود. او همنام پیامبر اسلام(ص) و هم کنیه آن حضرت (ابوالقاسم) است. پدر بزرگوارش، پیشوای یازدهم، حضرت امام حسن عسکری ع و مادرش بانوی گرامی، «نرجس» است که به نام ریحانه، سوسن، صفیل نیز از او یاد شده است. نرجس خاتون از نظر فضیلت و معنویت تا آن حد والا بود که «حکیم» خواهر امام هادی ع که خود ازبانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سر آمد و سرور خاندان خویش و خود را خدمتگزار او مینامید.
امام زمان (علیه السلام) در چه شرایطی و چگونه متولد شدند؟
شرایط زمان تولد امام زمان (علیه السلام) شرایط عادی نبود، زیرا طبق روایات منقول از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) مهدی آل محمد (علیه السلام)ـ آن که ستمگران را نابود و زمین را پر از عدل و داد می کند ـ فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است. از این رو دستگاه خلافت عباسی امام حسن عسکری (علیه السلام) را در شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندی از ایشان به دنیا آید، او را بکشد، همان گونه که فرعون، در کمین بود تا اگر حضرت موسی (علیه السلام) به دنیا آید، او را به قتل برساند. در این شرایط خفقان و غیر عادی، حضرت مهدی (علیه السلام) مخفیانه به دنیا آمدند.
جریان تولد حضرت را حکیمه خاتون، دختر امام جواد (علیه السلام) و عمه ی امام حسن عسکری (علیه السلام) این گونه بازگو کرده است: «ابو محمد امام حسن عسکری (علیه السلام)شخصی را دنبال من فرستاد که امشب ـ شب نیمه ی شعبان ـ برای افطار نزد ما بیا، زیرا خداوند امشب حجتش را آشکار می کند. پرسیدم این مولود از چه کسی است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون. عرض کردم: من در نرجس خاتون آثار بارداری نمی بینم حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم.
من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوی من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خانواده ام هستی. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عطا می کند که سرور و آقای دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از این سخن من خجالت کشید.
بعد از افطار و نماز عشا به بستر رفتم. چون پاسی از نیمه ی شب گذشت، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم، بعداز تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم; دیدم فجر اول طلوع کرده و نرجس در خواب است. در این حال، به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا آشکار نشد؟! نزدیک بود شکی در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) از اتاق مجاور صدا زدند: ای عمه! شتاب مکن که موعود نزدیک است. من مشغول خواندن سوره «الم سجده» و «یس» شدم. در این هنگام ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. من او را به سینه چسباندم و نام خدا را بر زبان جاری کردم. امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: سوره ی قدر را برایش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس پرسیدم: حالت چطور است؟ گفت: آنچه مولایت فرموده بود ظاهر شد. من دوباره سوره ی قدر را خواندم. کودک نیز در شکم مادر، همراه من سوره ی قدر را خواند که من ترسیدم. در این هنگام پرده ی نوری میان من و او کشیده شد، ناگاه متوجه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامی که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور. وقتی نوزاد را نزد حضرت بردم، وی را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت:
«
اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله »
 
پس از آن به امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سایر امامان معصوم (علیهم السلام) شهادت داد و چون به نام خود رسید فرمود:
«
اللهم انجزلی وعدی و اتمم لی امری و ثبت و طأتی واملاء الارض بی عدلا و قسطاً »
 
« پروردگارا! وعده ی مرا قطعی گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله ی من از عدل و داد پر کن.»
در روایت دیگری آمده است: چون حضرت مهدی (علیه السلام) متولّد شد، نوری از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد، و مرغان سفید را دیدم که از آسمان به زیر می آمدند و بال های خود را بر سر و روی و بدن آن حضرت می مالیدند و پرواز می کردند. پس امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا آواز داد که ای عمه! فرزند را برگیر و نزد من بیاور، چون برگرفتم، او را ختنه کرده و ناف بریده و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود:
«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»
 بحارالانوار، ج 51، ص 19، منتهی الامال، ج 2، ص 285، غیبت شیخ طوسی ص 141.

 

 

 

 دلیل تولد امام زمان (علیه السلام)

به چه دلیل امام زمان (علیه السلام) متولد شده اند؟
عقیده به مهدویت و منجى جهانى در اسلام امرى مسلم است و در دیگر ادیان هم وجود دارد; اما به چه دلیل حضرت مهدى (علیه السلام) متولد شده اند، نه این که در آخرالزمان به دنیا خواهند آمد؟
دلیل عقلى و نقلمى قطعى داریم بر این که حضرت مهدى (علیه السلام) قبل از شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسکرى (علیه السلام)، متولد شده اند:
1 ـ دلیل عقلى: با توجه به سه مطلب ذیل عقل هر انسان منصفى حکم مى کند به این که امام زمان (علیه السلام) متولد شده و هم اکنون زنده هستند:
الف) در علم کلام به اثبات رسیده که «هیچ گاه زمین نمى تواند از حجت الهى، خالى باشد.» در روایات هم به این مطلب تصریح شده است،
 در روایت است «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت» اصول کافى، ج 1، ص 179. اگر زمین بدون امام باشد، فرو مى رود و نابود مى شود.
ب) در علم کلام ثابت شده است «که امامان معصوم بعد از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دوازده نفر بیش تر نیستند و همگى از خاندان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مى باشند.» روایات هم در این مورد فراوان است.
ج) «یازدهمین امام معصوم ـ حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) ـ در سال 260 هجرى قمرى در شهر سامرا به شهادت رسیدند،» این از مسلمات تاریخ است.
نتیجه ى این سه مقدمه این است که حضرت مهدى (علیه السلام)، قبل از شهادت امام حسن عسکرى (علیه السلام) تولد یافته و به مقام رفیع امامت رسیده اند، و گرنه زمین از حجت و امام خالى خواهند ماند.
2 ـ دلیل نقلمى:
الف)
روایات: در روایات آمده است که حضرت مهدى (علیه السلام)، نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است، ششمین فرزند امام جعفر صادق (علیه السلام) است، پنجمین فرزند امام موسى بن جعفر (علیه السلام) است، چهارمین فرزند امام رضا (علیه السلام) است، سومین فرزند امام محمد تقى (علیه السلام) است، و فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام)است. مجموع این روایات بیش از 780 مورد است. از مجموع این روایات استفاده مى شود که حضرت مهدى (علیه السلام) متولد شده اند، زیرا حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) در سال 260 هجرى قمرى به شهادت رسیدند.
ب) نقل تاریخى: مورخان شیعه و سنى جریان تولد حضرت مهدى (علیه السلام) و زمان و مکان آن را ضبط کرده اند. مروج الذهب، ج 4، ص 199 ـ ینابیع المودة، ج 3، ص 114.
ج) ملاقات حضرت: از زمان تولد حضرت مهدى (علیه السلام) تا این زمان، افراد زیادى حضرت را ملاقات کرده اند، مانند: حکیمه خاتون ـ عمه ى امام حسن عسکرى (علیه السلام)ـ که شب تولد حضرت در خانه ى امام حسن عسکرى (علیه السلام) بودند و جریان تولد را شاهد بودند. ینابیع المودة، ج 3، ص 114. غیبت شیخ طوسى، ص 141.
ابو نصر خادم، حضرت مهدى (علیه السلام) را در گهواره ملاقات نموده است. کشف الغمه، ج 2، ص 499 و اثبات الهداة، ج 7، ص 344. سعدبن عبدالله قمى در زمان حیات امام حسن عسکرى (علیه السلام) با جمعى براى زیارت امام حسن (علیه السلام)به سامرا رفتند، در طرف راست امام کودکى را مشاهده نمودند که مانند ماه درخشان بود. پرسیدند: این کیست؟ فرمود: «مهدى قائم آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم)است.» الزام الناصب، ج 1، ص 342.
در زمان غیبت هم افراد زیادى حضرت را ملاقات کرده اند، که در خصوص ملاقات با حضرت کتاب هایى نوشته شده است.بنابراین حضرت متولد شده اند و گرنه ملاقات با ایشان معنا نخواهد داشت. 
 

پس از شهادت امام حسن عسگری (ع)

یازدهمین امام نور، 15 روز پیش از شهادت جانسوزش، نامه هاى متعدّدى براى دوستداران و شیعیان خویش در مدائن نوشت و به کارگزار بیت خویش، »ابوالادیان» داد و به او فرمود:
«امض بها الى المدائن، فانک ستغیب خمسة عشر یوما و تدخل الى «سرّ من رأى» یوم الخامس عشر و تسمع الواعیة فى دارى و تجدنى على المغتسل.»
فقلت: «یا سیّدى! فاذا کان ذلک فمن؟»
قال: «من طالبک بجوابات کتبى فهو القائم بعدى.»
فقلت: «زدنى؟»
قال: «من یصلى علىّ فهو القائم بعدى.»
فقلت: «زدنى.»
قال: من اخبر بما فى الهمیان فهو القائم بعدى.»
یعنى: این نامه را بردار و بسوى مدائن حرکن کن! بدان که سفرت 15 روز به طول مى انجامد و پانزدهمین روز که وارد سامرّا مى گردى، صداى شیون از خانه ام طنین افکن خواهد بود و پیکرم رادر مغتسل براى غسل دادن خواهى دید.
ابوالادیان با اندوهى عمیق گفت: «سالار من! اگر چنین رخداد غمبارى در پیش است، پس امام راستین پس از شما کیست؟ بار دیگر آن را معرفى کنید.»
فرمود: « تو کار خود راانجام بده!هرکس پاسخ نامه ها را از تو خواست او جانشین واقعى من است.»
گفتم: « سرورم! نشانه هاى بیشترى از دوازدهمین امام نور بیان کنید. »
فرمود: « نشانه دیگر این است که هر کس بر پیکر من نماز خواند، او امام بر حق است. »
باز هم نشانه بیشترى خواستم که فرمود: « هرکس « همیان » یا بسته خاصّى را که از جایى خواهد رسید، طلبید، او جانشین من است.»
و دیگر شکوه و هیبت آن گرامى چنان مرا گرفت که نتوانستم از جریان «همیان» پرس و جو کنم.
من نامه هاى آن حضرت را برداشتم و بسوى مدائن حرکت کردم. پس از ورود، نامه ها را به شخصیّتهاى مورد نظر رساندم و جواب گرفتم و به سرعت بسوى شهر سامرّا باز گشتم و درست همان روزى که حضرت عسکرى (علیه السلام)پیش بینى کرده بود وارد شهر تاریخى سامرّا شدم و دیدم دریغا که صداى شیون از بیت رفیع امامت طنین انداز است و پیکر پاک و ملکوتى حضرت عسکرى (علیه السلام) براى غسل آماده است.
جمعیّت موج مى زند و جعفر درب خانه ایستاده و گروهى، از جمله دوستداران خاندان وحى و رسالت بهت زده، بر گرد او حلقه زده اند، برخى شهادت یازدهمین امام نور را، به جعفر تسلیت مى گویند و برخى خلافت و امامت او را تبریک و تهنیت.
به خودم گفتم: «اگر براستى این جناب، با آن سوابق ننگین بخواهد امام شود، دیگر باید مقام امامت و ولایت را بدرود گفت.» چرا که من او را به خوبى مى شناختم که مشروبات حرام مى نوشد و در کاخ خلیفه بیدادگر «عباسى» با همپالکى هایش قمار مى کند و طنبور مى نوازد. بناچار پیش رفتم و چون بسیارى، هم شهادت حضرت عسکرى (علیه السلام) را تسلیت گفتم و هم بر ادعاى امامت او تبریک; امّا با همه وجود د ر اندیشه سخنان امام عسکرى (علیه السلام)و نشانه هایى بودم که براى امام راستین پس از خویش بیان فرموده بود.
جعفر، پاسخ تسلیت و تبریک مرا گفت، امّا نه چیزى خواست و نه از مطلبى پرسید.
درست در همین هنگام «عقید» آمد وبه جعفر گفت: «سرورم! پیکر مطهّر حضرت عسکرى را کفن کرده ایم و آماده است که نماز بگذارید.»
جعفر در حالى که عناصرى از جاسوسان دستگاه خلافت، پیشاپیش او و گروهى از شیعیان نیز با نگرانى اطراف او را گرفته بودند، براى نماز بر پیکر پاک حضرت عسکرى وارد صحن خانه شد و بسوى آن رفت تا نماز بخواند، امّا هنگامى که تصمیم گرفت نماز را آغاز کند بناگاه کودکى بسان پاره ماه، با نقاب بر چهره و با موهایى پرپشت و زیبا و با دندانهایى باز و شمرده که با فاصله هاى متناسب به سبک دلنشینى ردیف شده بودند، از درون خانه تجلّى کرد و با شجاعت و شهامتى وصف ناپذیر، رداى «جعفر» را گرفت و به شدّت او را عقب راند فرمود:
« تأخر یا عمّ! فأنا أحقّ بالصّلاة على أبى »
یعنى: عمو! عقب برو! من باید بر پیکر پاک پدر نماز گذارم، نه تو، چرا که من بر نماز خواندن بر پیکر مطهر پدرم، از همه زیبنده ترم.
«جعفر» در حالى که رنگ از چهره اش پریده بود، عقب نشینى کرد و آن کودک شکوهمند پیش آمد و بر بدن پاک حضرت عسکرى (علیه السلام) نماز خواند و پیکر مطهّر او در کنار مرقد منوّر پدرش، امام هادى (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
آنگاه آن کودک گرانمایه بمن نگریست و فرمود: «ابوالادیان! پاسخ نامه ها را بیاور!»
بى درنگ همه را به او تقدیم داشتم و با خود گفتم: «خداى را سپاس که تا این لحظه دونشان از نشانهایى را که حضرت عسکرى (علیه السلام) براى امام راستین پس از خود فرموده بود، در این وجود گرانمایه دیدم اینک باید در انتظار سوّمین نشانه باشم.»
از صحن خانه حضرت عسکرى (علیه السلام) بیرون آمدم و بسوى جعفر رفتم که او نیز از بیت رفیع امامت خارج مى شد. در کنار او بودم که «حاجزوشّا» به او گفت: «جناب! این کودک چه کسى بود؟» گویى در این اندیشه بود که او را تکان دهد و از خواب غفلت بیدار سازد و حجّت را براى او تمام کند.
امّا جعفر پاسخ داد: «بخداى سوگند! تاکنون نه او را دیده ام و نه مى شناسم.»
درآنجا نشسته بودیم که کاروانى از شهر «قم» رسید و از حضرت عسکرى (علیه السلام) پرسیدند و با سوگ غمبار رحلتش روبرو شدند.
پرسیدند: «اینک امام پس از حضرت کیست؟»
گروهى جعفر را نشان دادند.
کاروانیان هوشمند پیش آمدند وضمن عرض تسلیت بخاطر شهادت حضرت عسکرى (علیه السلام)و تبریک امامت و ولایت جعفر، گفتند: «عالى جناب! ما از ایران آمده ایم و به همراه خویش اموال و نامه هایى آورده ایم، تقاضاى ما این است که مقدار پولها و نام ارسال کننده گان نامه ها را بیان فرمایید.»
جعفر برآشفت و بپا خاست و دامن لباس خویش را تکان داد و گفت: شما مى خواهید ما از غیب خبر دهیم؟» و بر آنان پرخاش کرد.
درست در همین بحران بود که یکى از خدمتگزاران حضرت مهدى (علیه السلام) از بیت رفیع امامت بیرون آمد و خطاب به کاروانیان، هم نام یک یک نویسندگان نامه را برشمرد و هم به آنان پاسخ داد که: «در همیان، یک هزار دینار است و ده دینار آن نیز سکّه هاى تقلّبى است.»
کاروانیان اندیشمند و بادرایت، شادمان شدند وگفتند: «همان وجود گرانمایه اى که تو را بسوى ما فرستاده است، او امام راستین وجانشین حضرت عسکرى (علیه السلام) است و نه دیگرى.» و همه اموال را به همراه نامه ها،
تقدیم داشتند و من نیز سوّمین نشانى را که سالارم حضرت عسکرى (علیه السلام)داده بود،به چشم خویش دیدم.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مجتبی فقیهی ( سه شنبه 87/3/28 :: ساعت 6:6 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

نامها و القاب و کنیه امام زمان(عج)
نامها و القاب و کنیه امام زمان(عج)
مادر امام عصر (عج)
امام عصر(عج) از تولد تا شهادت پدر گرامیشان